هیراد همه زندگی من و بابایی

اولین تکون

1392/4/10 12:13
نویسنده : مامان مهزاد
689 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

نمی دونستم اینقدر حرف گوش کنی چشمک دقیقاً فردای روزی که ازت خواستم تکون بخوری سر ظهر تو شرکت یه شوت زدی به مامان قلب دقیقاً یکم تیر ماه

اولش متوجه نشدم ولی وقتی ادامه پیدا کرد از خاله های با تجربه پرسیدم اونا هم تایید کردن لبخند

الهی فدات بشه مامان تازه فهمیدم این حرکت کوچولوت تو دلم چه شوت پر قدرتیه

آخه منو بابایی روز سوم تیر ماه با مامانجون برای جشن نیمه شعبان رفتیم تهران خونه دایی جون مجتبی ومن روز پنجم تیر ماه از دکتر کاتب وقت داشتم

خلاصه وقتی رفتیم پیش دکتر گفت خدا رو شکر همه چی نرماله و ما رو یه سونو فرستاد

توی اون سونو شما حسابی هنر نمایی کردی و یه لگد محکم با تکنیک حواله مامانی کردی چشمک

خیلی دلم سوخت آخه آقای دکتر نذاشت بابا بیاد تو اتاق و پسمل نازمو ببینه

ولی من براش همشو تعریف کردم مژه

راستی کف پای کوچولوتم اندازه گرفت قلب ماچ قلب

برات کلی چیزای خوشگل از تهران خریدیم که منتظر شما شازده پسرن عینک

راستی راستی لباس زنبوریتم رسید خیلی ناز و دوست داشتنیه لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله پگاه
10 تیر 92 12:30
پسرمون میخواد قهرمان ملی بشه و بعدش در مسابقات المپیک برای ایران مدال بیاره





مرسی خاله پگاه از این همه اعتماد به نفسی که بهم می دین



نسیم-مامان آرتین
11 تیر 92 9:29
ای جون دلم هیراد جون تا میتونی مامانتو لگد بارون کن چون ناراحت نمیشه هیچی تازه کیف هم میکنه
خاله تمرین کن برای مسابقه فوتبال آخه قراره پسرامون یه تیم فوتبال تشکیل بدن


باشه خاله نسیم نداشتیماااااااااااااا
از الان بگم من کاپیتانم
ناشناس
11 تیر 92 10:27
eeeey jan ---barnameye 90 ro eshghe



baleeeeeeee, gol bod be sabze niz araste shod