اولین تکون
سلام مامانی
نمی دونستم اینقدر حرف گوش کنی دقیقاً فردای روزی که ازت خواستم تکون بخوری سر ظهر تو شرکت یه شوت زدی به مامان دقیقاً یکم تیر ماه
اولش متوجه نشدم ولی وقتی ادامه پیدا کرد از خاله های با تجربه پرسیدم اونا هم تایید کردن
الهی فدات بشه مامان تازه فهمیدم این حرکت کوچولوت تو دلم چه شوت پر قدرتیه
آخه منو بابایی روز سوم تیر ماه با مامانجون برای جشن نیمه شعبان رفتیم تهران خونه دایی جون مجتبی ومن روز پنجم تیر ماه از دکتر کاتب وقت داشتم
خلاصه وقتی رفتیم پیش دکتر گفت خدا رو شکر همه چی نرماله و ما رو یه سونو فرستاد
توی اون سونو شما حسابی هنر نمایی کردی و یه لگد محکم با تکنیک حواله مامانی کردی
خیلی دلم سوخت آخه آقای دکتر نذاشت بابا بیاد تو اتاق و پسمل نازمو ببینه
ولی من براش همشو تعریف کردم
راستی کف پای کوچولوتم اندازه گرفت
برات کلی چیزای خوشگل از تهران خریدیم که منتظر شما شازده پسرن
راستی راستی لباس زنبوریتم رسید خیلی ناز و دوست داشتنیه