هیراد همه زندگی من و بابایی

اولین تکون

سلام مامانی نمی دونستم اینقدر حرف گوش کنی دقیقاً فردای روزی که ازت خواستم تکون بخوری سر ظهر تو شرکت یه شوت زدی به مامان دقیقاً یکم تیر ماه اولش متوجه نشدم ولی وقتی ادامه پیدا کرد از خاله های با تجربه پرسیدم اونا هم تایید کردن الهی فدات بشه مامان تازه فهمیدم این حرکت کوچولوت تو دلم چه شوت پر قدرتیه آخه منو بابایی روز سوم تیر ماه با مامانجون برای جشن نیمه شعبان رفتیم تهران خونه دایی جون مجتبی ومن روز پنجم تیر ماه از دکتر کاتب وقت داشتم خلاصه وقتی رفتیم پیش دکتر گفت خدا رو شکر همه چی نرماله و ما رو یه سونو فرستاد توی اون سونو شما حسابی هنر نمایی کردی و یه لگد محکم با تکنیک حواله مامانی کردی خیلی دلم سوخت آخه آقای دکتر نذا...
10 تير 1392

هیرادم سلام

سلام عزیز دلم ، سلام پسر گلم خیلی وقت بود تو فکرم بود برات وبلاگ درست کنم منتها می خواستم این وبلاگ برای خود خودت باشه واسه همین صبر کردم تا جنسیتت مشخص شه عزیز دلم به زندگی ما خوش اومدی منو بابایی روز 25 خرداد 92 رفتیم سونوگرافی و آقای دکتر معماری بهمون گفت که پسری منو بابا حامد خیلی خیلی دوست داریم و از همون اول اسمت رو انتخاب کرده بودیم هیراد دوست داشتنی ما   و هیراد به معنی مرد شاد و خندان هست، امیدوارم همیشه شاد باشی تو زندگیت عزیزم راستی منو و بابا بدون اینکه به هم اطلاع بدیم دیروز دو تا لباس برات خریدیم اونی که بابا خریده یه سرهمی گاویه و منم اینترنتی یه سرهمی زنبوری برات خریدم که هنوز دستم نرسید...
2 تير 1392
1